گاهی اوقات ما قدر نعمت هایی که خدا به ماداده را نمی دونیم و همیشه در ناشکری به سر می بریم اما این اصلا درست نیست چرا که باید همیشه بگوییم:

خدا را شکر

 

 

 خدایا دوستت دارم

 

خدا را شکر که گاهی اوقات بیمار می شوم این یعنی به یاد می آورم که اغلب اوقات سالم هستم

 

خدا را شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم این یعنی توان سخت کار کردن را دارم

 

خدا را شکر که هر روز صبح زود باید با زنگ ساعت بیدار شوم این یعنی من هنوز زنده ام

 

خدا را شکر که سرو صدای همسایه ها را می شنوم این یعنی می توانم بشنوم

 

خدا را شکر که خرید هدایا جیبم را خالی می کند این یعنی عزیزانی دارم که می توانم برایشان هدیه بخرم

 

خدا را شکر که باید ریخت و پاش های بعد از میهمانی را جمع کنم این یعنی در میان دوستانم بوده ام

 

خدا را شکر که این همه شستنی  و اتوکردنی دارم این یعنی من لباس برای پوشیدن دارم

 

 

خدایا به داده هایت شکر چون که رحمت است

 

خدایا به نداده هایت شکر چون که حکمت است

 

خدایا به گرفته هایت شکر چون که امتحان است

 

من از خدا خواستم که پليدي هاي مرا بزدايد

 

   خدا گفت : نه

 

    آنها براي اين در تو نيستند که من آنها را بزدايم .بلکه آنها براي اين در تو هستند که تو در برابرشان پايداري کني

 

  من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد

خدا گفت : نه

   روح تو کامل است . بدن تو موقتي است   

 

  من از خدا خواستم به من شکيبائي دهد

  خدا گفت : نه

 

    شکيبائي بر اثر سختي ها به دست مي آيد. شکيبائي دادني نيست بلکه به دست آوردني است

 

  من از خدا خواستم تا به من خوشبختي دهد

  خدا گفت : نه  

 

  من به تو برکت مي دهم
خوشبختي به خودت بستگي دارد

 

    من از خدا خواستم تا از درد ها
آزادم سازد

  خدا گفت : نه

 

  درد و رنج تو را از اين جهان دور کرده و به من نزديک تر مي سازد

 

  من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد

  خدا گفت : نه

 

  تو خودت بايد رشد کني ولي من تو را مي پيرايم تا ميوه دهي

 

من از خدا خواستم به من چيزهائي دهد تا از زندگي خوشم بيايد

  خدا گفت : نه

  من به تو زندگي مي بخشم تا تو از همۀ آن چيزها لذت ببري

 

  من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا ديگران را همانطور که او دوست دارد ، دوست داشته باشم

    خدا گفت :  سرانجام مطلب را گرفتي